حبوبات پاک کن هوشمند

داستان حبوبات پاک کن از زبان تیم

به سراغ مشق هاییم می روم ، مشق هایی زیاد و البته کسل کننده … مشق ها ذهن من را درگیر خودشان میکنند و من در ان ها غرق می شوم … با صدای برادرم به خودم می اییم :ابجی من گشنمه ، لطفا برایم عصرانه درست کن .از او عصرانه ی مد نظرش را می پرسم برادرم با کمی فکر کردن به من می گویئد : آش از طرفی مشق هاییم زیاد است و از طرفی با خواهش های مکرر برادرم مواجه هستم ، پس به سراغ ظرف حبوبات می روم … وای خدای من ، حبوبات پاک نکرده هستن . با سرعت تمام و بی دقتی سعی به پاک کردن حبوبات کردم … بعد از چند دقیقه حبوبات را پاک کردم و اش را بر روی شعله های گاز قرار دادم.بعد از گذشت مدتی اش اماده شد و من ان را برای برادرم در ظرفی ریختم و به اتاقش بردم .